دادو

دادو

دادو

دادو

در یک هتل غم انگیز


"لرزش اونا کردن ... لرزش اونا خاموش،" او مادر هر زمان که او این کار را کرد.


آنها تمام روز به خوردن یا نوشیدن متوقف نشدند. شبدر، دادلی زوزه کشید. او هرگز در زندگی اش چنین روز بدی نداشت. او گرسنه بود، او پنج برنامه های تلویزیونی او می خواست بود تا ببینید از دست رفته بودم، و او هرگز بدون منفجر بیگانه بر روی کامپیوتر خود را رفته تا زمانی.




عمو ونون در یک هتل غم انگیز به نظر می رسد در حومه شهر بزرگ متوقف شده است. دادی و هری یک اتاق با تخت دو نفره و ورقه های خیس دار و مرطوب داشتند. داگلی خراب کرد، اما هری بیدار شد، نشسته در پنجره، در حال چشمک زدن به چراغ های عبور ماشین و تعجب. ...




آنها برای روز بعد، میوه های تازه و گوجه فرنگی های سرد را می خوردند. آنها فقط زمانی به پایان رسیدند که صاحب میز خودشان بود.


"" به من زل زده، اما یکی از شما آقای H. پاتر است؟ فقط من در مورد "undred از این در میز جلوی".


او نامه ای را نگه داشت تا آنها بتوانند آدرس جوهر سبز را بخوانند:




آقای هات پاتر


اتاق 17


هتل ریلیویو


Cokeworth




هری برای این حرف دستگیر شد، اما عمو ورنون دستش را از دست داد. زن خیره شد


عمو ورنون گفت: "من آنها را برداشته ام، به سرعت به سمت او ایستاده و از اتاق ناهار به دنبال او می گردم.






* * *






"آیا بهتر نیست که به خانه بروم، عزیزم؟" عمه پتونیایی، کمی بعد، چند ساعت بعد پیشنهاد کرد، اما عمو ونون صدایی را شنید. دقیقا همان چیزی بود که او دنبالش بود، هیچ کدام از آنها نمی دانستند. او را به وسط یک جنگل می برد، خارج شد، اطراف نگاه کرد، سرش را تکان داد، به ماشین برگشت، و دوباره رفت. همین امر در وسط یک میدان شخم، نیمه راه در یک پل تعلیق و در بالای یک پارکینگ چند سطحی اتفاق افتاد.


"بابا رفته دیوانه، آیا او؟" دادلی پرسید: عمه Petunia dully اوایل بعد از ظهر. عمو ونون در ساحل پارک کرده بود، همه آنها را درون ماشین قفل کرده بود و ناپدید شد.


شروع به باران می کند قطرات بزرگ بر روی سقف خودرو ضربه زد. دادلی نابود شد


"او دوشنبه است،" او به مادرش گفت. "Humberto بزرگ در امشب. من می خواهم جایی با تلویزیون باشم. "


دوشنبه. هری چیزی را یادآوری کرد. اگر روز دوشنبه بود - و شما معمولا می توانید روزهای هفته را به روز کنید، به دلیل تلویزیون - و سپس فردا، سه شنبه، به تاریخ هجدهم تولد هری. البته، تولدش هرگز دقیقا سرگرم کننده نبود. در سال گذشته، Dursleys به او یک کت و جورابهای قدیمی عمو ونون داده بود. با این حال، شما هر روز یازده نفر نبودید.


عمو ونون چی پشت و لبخند زد سلام توله پتنیا وقتی پرسید که چه چیزی خریداری کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.