دادو

دادو

دادو

دادو

عمو الجی


سیموس گفت: "من نیم و نیم هستم." "من پدر و مگله. مامان به او گفت او یک جادوگر بود پس از اینکه ازدواج کردند. کمی شوخی تند و زننده برای او. "


دیگران خندیدند


رون گفت: "در مورد تو، نویل؟"


نیل، گفت: "خب، گرگ من من را به ارمغان آورد و او یک جادوگر است،" اما خانواده فکر کردند که من برای همیشه سمبلیک بودم. عمو الجی من بزرگ شد و سعی کرد از من محافظت کند و برخی از سحر و جادو را از من بکشد - او یک بار من را به انتهای بلکپول سوار کرد، من تقریبا غرق شدم، اما تا زمانی که من هشت ساله بودم هیچ اتفاقی نیفتاد. عمو الجی بزرگ برای شام آمد و او را از پنجره ی پنجره ی بالا به طرف مچ پا آویزان کرد وقتی که عروس بزرگ من عایدت او را به او پیشنهاد کرد و او به طور اتفاقی بیرون رفت. اما من بالا رفتم - تمام راه پایین باغ و جاده. همه آنها واقعا خوشحال بودند، گران گریه کرد، او خیلی خوشحال بود. و هنگامی که من اینجا بودم، باید چهره های خود را ببینند - فکر می کردند ممکن است به اندازه کافی جادویی نباشند، شما می بینید. عمو الجی بسیار خوشحال بود که من خوابیده بودم. "


در قسمت دیگر هری، پرسی ویزلی و هرمیون در مورد درس ها صحبت می کردند ("من امیدوارم که آنها را از سر بگیرند، یادگیری بسیار زیاد است، من به ویژه در تبدیل شدن به علاقه مند شدن به تبدیل شدن، شما می دانید، تبدیل چیزی به چیزی دیگر، البته قرار بود خیلی دشوار باشد - "؛" شما شروع به کوچک شدن میکنید، فقط با سوزنها و این نوع چیزها - ").


هری، که شروع به احساس گرم شدن و خواب آلودگی کرد، دوباره در جدول بالا نگاه کرد. حجریت از گلدان خود عمیقا نوشید. پروفسور مک گونگال با پروفسور دومبلدور صحبت کرد. پروفسور Quirrell، در جاه طلبی پوچ او، صحبت با معلم با موهای چرب سیاه و سفید، بینی قلاب و پوست.


این خیلی ناگهان اتفاق افتاد. معلم قلاب انگشتی چشمهای هری را به چشم هری نگاه کرد - و یک درد شدید و گرم در سراسر زخم در پیشانی هری.


هری دستش را به سرش انداخت.


پرسی پرسید: "چی هست؟"


"N-هیچ چیز."


درد به سرعت در حال رسیده بود. هری از نظر معلم احساس سختی را به خود جلب کرد - احساس اینکه او هری را دوست نداشت.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.